سینمای ایران » یادداشت ها
کد خبر : 34134
سه شنبه - 23 بهمن 1397 - 22:52

یادداشت های کوتاه از سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر

سال دوم دانشکده من /  (رسول صدر عاملی)

بازگشت صدر عاملی به سینمای مورد علاقه اش. بازهم فیلمی در باره دختران و دغدغه هایشان اینبار در جایگاه دانشجو. با ساختاری ساده که خود جز ویژگی های فرمی اثر قرار می گیرد. بازی بازیگران خصوصا چهره های تازه جزء برگ های برنده فیلم است که تبحر صدر عاملی را در انتخاب و بازی گرفتن بار دیگر اثبات می کند .

عدم تطابق شیوه و رویکرد صدر عاملی در کارگردانی اثر (که از علاقه وافرش به ملودرام نشات می گیرد) با فیلمنامه پرویز شهبازی که نگاهی به روز دارد؛ جزء تناقضات فیلم به شمار می رود که تاحدی از انسجام اثر کاسته است .

سینماخانه / حمید عبدالحسینی

غلامرضا تختی / (بهرام توکلی)

فیلم سینمایی غلامرضا تختی به کارگردانی بهرام توکلی یک فیلم بیوگرافیک از یک قهرمان، که برخی لحظات زندگی اش با ابهام هایی همراه بوده است. با کارگردانی قابل اعتنا و موفق در فضا سازی ادوار زندگی تختی و فیلمبرداری چشم نواز، علیرغم استفاده از شیوه سیاه و سفید که در برخی لحظات از جمله صحنه های مربوط به مسابقات کشتی درخشان است. طراحی صحنه، لباس و دکور نقشی بی بدیل در پرداخت درست حال و هوای فیلم برای تماشاگران برعهده دارد. احتیاط توکلی در نزدیک شدن به قهرمانی که سوژه فیلمش محسوب می شود و نگاهی از دور به او، مانعی است در ملموس شدن بیش از پیش شخصیت غلامرضا تختی در فیلم

سینماخانه / حمید عبدالحسینی

بنفشه آفریقایی / (مونا زندی حقیقی)

مونا زندی حقیقی پس از ۱۳ سال، دومین فیلم خود را با عنوان «بنفشه آفریقایی» و به تهیه کنندگی علیرضا شجاع نوری روانه سی و هفتمی جشنواره ملی فیلم فجر کرده است. فیلمی ساده، تک خطی و بدون پیچیدگی که داستان زنی به نام شکوه را روایت می کند که به همراه همسر دومش (رضا) تصمیم می‌گیرد تا فریدون همسر سابقش را به خانه خود بیاورند. روایتی که برای مخاطب ایرانی قابل پذیرش نمی باشد. هرچقدر که از منظر روشنفکرانه به فیلم بنگریم؛ حضور هم زمان دو مرد به عنوان همسر سابق و فعلی و زندگی مسالمت آمیز سه نفره به هیچ عنوان، چه از لحاظ شرعی و چه عرف حاکم بر جامعه قابل هضم نمی باشد. زندی در مصاحبه ای عنوان کرده است که اینگونه روابط هیچگونه مشکل شرعی ندارد و داشتن حجاب بازیگر زن در فیلم را که در تمامی فیلم های ایرانی باید رعایت شود را دلیل بر این موضوع می داند. زندی، عصبانی شدن مخاطب از داستان را بی اهمیت می داند و به گفته او روابط انسانی بالاتر از هر گونه معادله دیگری می باشد!

به نظر می رسد؛ برخی از آثار نازل سینمای ایران با تکیه بر مباحث حساسیت برانگیز در صدد جذب مخاطب و گیشه هستند. گاهی با ژانر کمدی و گاهی با پرداختن به موضوعات اجتماعی

سینماخانه / ا.ش شهابی

تیغ و ترمه / (کیومرث پور احمد)

فیلمی پایین تر از حد انتظار از کارگردانی با تجربه. نگاهی تلخ به جامعه و آدم هایش که در محدوده شعار باقی می ماند و راهی به درون فیلم پیدا نمی کند. یک اقتباس ادبی ناموفق که به دستاورد قابل اعتنایی در شخصیت پردازی و روایت داستان دست نمی یابد. بازیگرانی دچار بلاتکلیفی و سرگردانی در ارائه کاراکترها که اغلب انتخاب های مناسبی برای نقش هایشان نیستند و در نهایت یک پایان بندی نامتناسب و در واقع چند پایان بی ارتباط که هیچ کدام توقع تماشاگر را بر آورده نمی کند وتنها حسی از ابهام را برایش باقی می گذارد.

سینماخانه / حمید عبدالحسینی

درخونگاه / (سیاوش اسعدی)

فیلمی که به گواه عنوان بندی اش ادای دینی است به سینمای مسعود کیمیایی چه در فضاسازی و چه از حیث دیالوگ نویسی و چه در پرداخت کاراکترها که با الهام از یک نمایشنامه ساخته شده است. با دکوپاژ و میزانسن هایی هندسی و قاعده مند و تصویرها و قاب هایی که به دقت طراحی و اجرا شده اند. بازیگرانی که جملگی درست انتخاب و هدایت شده اند و یک امین حیایی فوق العاده که در ادامه کامیابی سال گذشته اش موفق می شود تا شخصیتی که می توانسته به ورطه تیپ بلغزد را با نهایت جزئیات به اجرا در آورد و سهمی قابل توجه در پیشبرد فیلم ایفا کند. اگرچه این قرائت فیلمساز از جامعه دهه ۷۰ صرفاً در اندازه و محدوده های سینمایی دلخواه اش باقی می ماند و بازتاب دقیقی ازآن محسوب نمی شود.

سینماخانه / حمید عبدالحسینی

ناگهان درخت / (صفی یزدانیان)

یزدانیان در دومین تجربه سینمایی اش بیش و کم درصدد است تا فیلمی درحال و هوای “در دنیای تو ساعت چند است” بسازد اما ادامه مسیر قبلی به دستاورد قابل اعتنایی منجر نمی گردد. فیلم شروع قابل قبولی دارد و موفق می شود در دقایق ابتدایی با بهره گیری از عنصر خیال و به مدد تصاویر شاعرانه مخاطبین را با خود همراه سازد اما پس آز آن و درست در جایی که جنبه های رئال و تنه اصلی فیلم شکل می گیرد؛ هرچه پیش می رویم قدرت و قوام اولیه نیز کاهش می یابد و ارتباط ببینده را با ادامه اثر کمرنگ می کند. در این میان به استثنای بعضی لحظات با جریان چشمگیر و مداومی از درام پردازی رو به رو نمی شویم و ارتباط میان آدم ها و موقعیت ها درپاره ای موارد با خلل های جدی مواجه می گردد که برای بیننده نیز جذابیت های لازم را نمی یابد. اگرچه فیلمساز در انتهای فیلم بار دیگر به شیوه شروع رجوع می کند اما این رجعت جز تشتت و عدم انسجام به موفقیت دیگری منجر نمی شود و بیش از تصاویر و قاب های زیبا عناصر دیگری درذهن تماشاگر باقی نمی گذارد.

سینماخانه / حمید عبدالحسینی

قصر شیرین / (سیدرضا میرکریمی)

یک فیلم جاده ای که سیمایی متفاوت از کارگردانش را برای مخاطب تعریف و ترسیم می کند. فیلم اگر چه از پیش درآمدی طولانی رنج می برد و در ابتدا مخاطب را تا حدودی خسته می کند اما پس از آن با تشریح و تعریف درست آدم ها و موقعیت هایشان تماشاگر را تا انتها درگیر احوالات آن ها می کند. دراین میان، کاراکتر اصلی با بازی حامد بهداد که از نقاط عطف کارنامه اش محسوب می شود نقشی چشمگیر در همذات پنداری مخاطب با او و در کلیت با جهان فیلم ایفا می کند و مارا با درونیات و زندگی این مرد همراه می سازد. بازیگران دختر و پسر خردسال فیلم غافلگیر کننده و درخشان اند و عمده موفقیت فیلم در ساخت و پرداخت روابط از توانایی و درک بالا و درست آن ها از نقش و فضای اثر نشات می گیرد. کارگردان با تسلطی بالا بر تکنیک و استفاده درست از عناصر سینمایی از جمله میزانسن و دکوپاژی کاملاً مرتبط با حال و هوای فیلم موفق می شود پاره ای از خلاهای موجود در فیلمنامه را نیز پر کند و به فضاسازی مطلوبی در کلیت اثر دست یابد.

سینماخانه / حمید عبدالحسینی

سمفونی نهم / (محمد رضا هنرمند)

حضور دوباره محمدرضا هنرمند پس از حدود دو دهه در سینما. یک فیلم درباره مرگ آگاهی که با انتخاب ادوار و شخصیت های تاریخی سعی در باز نمایی حضور مرگ به عنوان مفهومی همیشگی در زندگی دارد. اما چند پاره گی و عدم انتخاب لحنی مشخص برای فیلمی با این مختصات باعث می شود تا با اثری از هم گسیخته رو به رو باشیم که هرچه پیش می رود؛ نتیجه ای جز سردر گمی و ابهام برای مخاطب برجای نمی گذارد. فیلم اگرچه از نظر رعایت استاندارهای سینمایی و کارگردانی قابل قبول می نماید اما درهم ریختگی روایت و موقعیت های متعدد که از فیلمنامه برمی آید، انتظار ما را از فیلمسازی چون هنرمند برآورده نمی سازد. شاید اگر فیلم در گزینش لحن کمدی با قطعیت عمل می نمود اکنون با اثری به مراتب متمرکز و منسجم تر رو به رو بودیم که می توانست لذت تماشای تجربیات پیشین فیلمساز را دراین گونه، مجدد برایمان تداعی نماید.

سینماخانه / حمید عبدالحسینی

مسخره باز / (همایون غنی زاده)

یک فیلم تجربه گرایانه، خاص پسند و دیریاب از کارگردان جوان و پرآوازه تئاتر. با موقعیت ها و شوخی هایی فکر شده و جذاب که از فرط افراط در مواقعی حتی از تماشاگر هم پیشی می گیرد. با اجرایی درست در خلق فضاسازی موردنظر کارگردان درمحیطی بسته و آدم هایی محدود و به کارگیری میزانسن هایی فشرده که تاحدودی یک فیلم_تئاتر را در خاطر تداعی می کند. تدوین نقشی مهم در پردازش جهان دیوانه وار فیلم دارد و با قطع هایی به هنگام و تغییر به موقع نماها سهمی بسزا در تعریف ساختار متناسب با اثر ایفا می کند. تمامی بازیگران موفق به ارائه بازی هایی ایده آل می گردند اما در این میان علی نصیریان فوق العاده و غافلگیر کننده است و در برخی  لحظات به شکلی از چشم هایش بهره می گیرد که مسحوره کننده و بی بدیل می نماید. این فیلمی است متفاوت که شاید درجریان مرسوم سینمای ایران نیاز به مکث و تأمل بیشتری دارد تا ارزش هایش بیش از پیش به چشم آید و مورد اقبال مخاطبین و حتی منتقدین واقع شود.

سینماخانه / حمید عبدالحسینی

طلا / (پرویز شهبازی)

یک فیلم نوآر کوچک از کارگردانی صاحب سبک که یادآور روزهای اوج فیلمسازش محسوب می شود. با نگاهی به جامعه امروز ایران و مناسبات اقتصادی حاکم بر طبقات مختلف اجتماعی. لحنی گیرا و درست در پرداخت فیلمی قصه گو که داستانش را تا انتها به خوبی پیش می برد و موفق می شود آدم هایش را به اندازه و در محدوده خود برای مخاطب تشریح و توصیف کند و روابط میان آن ها را با جزئیات برایمان به نمایش گذارد. (بازی تمام بازیگران نیز با این تعریف از کاراکترها کاملا همخوان است.) دوربینی که با منطق و فاصله ای به جا و بر اساس زوایای دید تعریف شده در فیلمنامه با شخصیت ها همراهی می کند و به عنوان یک ناظر بی طرف روایتی از این داستان تراژیک پیش چشم ببیننده قرار می دهد. فیلمی جذاب و استاندارد که نیازش در بین محصولات سینمای ایران به شدت احساس می شود و یکی از بهترین فیلم های این دوره جشنواره ۳۷ تا امروز.
سینماخانه / حمید عبدالحسینی

شبی که ماه کامل شد / (نرگس آبیار)

شبی که ماه کامل شد ( نرگس آبیار ) فیلمی کاملا مردانه و سخت از یک کارگردان زن که جسارت مثال زدنی فیلمساز را در رجوع به چنین سوژه ای برای ساخت فیلم به خوبی بازگو می کند. پروداکشنی عظیم که کارگردان را مرعوب نمی کند و به درستی برای تعریف قصه اش از آن بهره می‌گیرد. داستانی ملتهب از ماجرایی واقعی در جغرافیایی تقریباً بکر که سیر درستی از تغییر و تحول شخصیت را در پروسه ای با جزئیات تعریف می کند و اگرچه برخی موقعیت ها و لحظات اثر را قدری با اطاله مواجه می سازد اما نهایتاً در همذات پنداری مخاطب با آدم ها و اتمسفر فیلم توفیق لازم را می یابد. بازی هوتن شکیبا در نخستین تجربه جدی اش در سینما پس از سال ها کار مداوم بر صحنه، شگفت انگیز و دریاد ماندنی است. رویکردی متفاوت و غیر مرسوم در روایت موضوعی که مستعد غلتیدن به دامان شعار و نگاه های فرمایشی است از این فیلم اثری جالب توجه ودیدنی ساخته است.

سینماخانه / حمید عبدالحسینی

جمشیدیه (یلدا جبلی)

فیلمساز می کوشد تا دغدغه ای را به تصویر کشد اما به دلایل مختلف و ازجمله مهم ترین آنها فیلمنامه؛ به توفیق چندانی دست نمی یابد. شخصیت ها، روابط و روند روایت داستان با افت و خیزهای بسیاری همراه است و در برخی موارد رنگ و بوی شعار و کلیشه ارتباط مخاطب را با آن دچار مشکل می سازد. نیاز چنین فیلمی پیشی گرفتن از تماشاگر و جامعه ای است که جغرافیای اثر در آن طرح می شود. اما اینجا با فیلمی روبه رو هستیم که در بسیاری موارد عقب تر از اجتماع حرکت می کند. از حیث ساختاری نیز بیش و کم وضعیت به همین منوال است و فیلم فرم خاصی را در بر نمی گیرد. این یک فیلم معمولی و متعارف است که نسبت به تجربه قبلی فیلمساز (داره صبح میشه) گامی به عقب محسوب می شود؛ چرا که نمی تواند تجربه گرایی و نوجویی فیلم اول او را در ذهن زنده نماید.

سینماخانه / حمید عبدالحسینی

مردی بدون سایه (علیرضا رئیسیان)

سومین بخش از سه گانه فیلمساز که قوام لازم را ندارد. فیلم تلاش می کند تا به آسیب شناسی روابط و مسئله ای چون خیانت بپردازد اما نحوه پرداخت فیلمساز و قبل تر رویکرد نویسنده در فیلمنامه به گونه ای است که از روح فیلم کاسته و ما را با اثری شعار زده مواجه می سازد. نگاه فیلمساز در قسمت های مختلف با نوسان همراه است و حتی فیلمساز به صورت ناخواسته دست به تغییر ژانر می زند و لحن فیلم را با تشتت همراه می سازد. حضور بازیگران کاربلد و باتجربه هم تاثیری در افزایش کیفیت فیلم به همراه ندارد و نقصان شخصیت پردازی در فیلمنامه، آنها را در ایفای نقش ها دچار ابهام نموده است. چنین فیلمی برای کارگردان با سابقه اش یک بازگشت به عقب محسوب می شود و نمی تواند انتظارات ما را از او برآورده سازد.

سینماخانه / حمید عبدالحسینی

۲۳ نفر / (مهدی جعفری)

فیلمی قابل تامل درباره اسرای نوجوان جنگ تحمیلی. با نگاهی به شدت انسانی و واقع گرا که در لحظاتی تاثیری فراتر از حد انتظار بر مخاطب باقی می گذارد. یک کارگردانی درست و در واقع انتخاب مسیری دشوار که در آن فیلمساز خود را تا حد امکان حذف می کند و به دور از هر نوع خودنمایی فرمی و ساختاری صرفا به روایت این بیست و نفر می پردازد. دوربینی که در یک فاصله سنجی مناسب در جایی می ایستد که فقط نظاره گر آدمها باشد و یک دیالکتیک منطقی بین سوژه و تماشاگر بیافریند. با بازی هایی دقیق و از جنس زندگی و به نوعی عدم بازی که تا حد اعلایی ما را با حس و حال و آمال و دردهای این نوجوانان همراه می کند و در برخی موقعیت ها حتی به همدلی منجر می گردد. بیست و سه نفر با پرهیز از اغراق و کلیشه سازی که شاید تا پیش از این به مولفه آثاری از این دست تبدیل شده بود، حضور فیلمسازی خوش ذوق و نوجو را نوید می دهد که یکی از بهترین فیلم های سینمای جنگ را تا به امروز ساخته است.

سینماخانه / حمید عبدالحسینی

متری شیش ونیم / (سعید روستایی)

یک فیلم کامل ، دقیق ، پراز جزئیات ، دغدغه مند و متفاوت درباره موضوع و معضلی همیشگی چون اعتیاد که تصویری حقیقی از آدم های درگیر این مسئله حاد اجتماعی را با بیانی صریح و بدون جانب، پیش چشم بیننده قرار می دهد و می تواند جایگاه کارگردانش را نه فقط در حد یک فیلمساز که تسلطی مثال زدنی بر ابزار و تکنیک کارش داراست بلکه دراندازه و شمایل یک متفکر جوان ارتقا دهد و روح و جانی تازه به عرصه سینمای کشورش بدمد. با شخصیت پردازی هایی فوق العاده و دیالوگ نویسی بی نظیر در بخش فیلمنامه که غنا و قوام کاملی را به پیکره اثر بخشیده. پیمان معادی در نقش پلیس و نوید محمد زاده در نقش یک بزهکار حضوری غافلگیر کننده دارند و رویارویی آنها در بطن اثر به دوئلی جذاب بدل گردیده. این فیلم قطعاً نیازمند نگاهی دقیق تر است تا ارزش های فراوانش در مجالی مناسب مورد بحث و بررسی و بازنمایی قرار گیرد .

سینماخانه / حمید عبدالحسینی

سرخ پوست / (نیما جاویدی)

یک فیلم درخشان و به معنای واقعی سینما . ضیافتی تمام و کمال از نور ، رنگ و شاعرانگی. با یک کارگردانی هوشمندانه و خلاقه که تک تک پلان هایش را چون تابلوی نقاشی طراحی و به اجرا درآورده است. طراحی صحنه و لباس در این فیلم فوق العاده و بی همتا است و بی شک نقشی غیر قابل انکار درترسیم فضاها و موقعیت های اثر و به باور نشاندن آن ایفا می کند. ستاره فیلم بی تردید نوید محمد زاده است او قالب خود را درهم می ریزد و شخصیتی کاملاً متفاوت را خلق می نماید. وجه مشخص بازی او در این فیلم علاوه بر جنبه های حسی و غریزی بهره گیری از تکنیک است. این بهترین فیلم جشنواره ۳۷ بی شک مرهون نبوغ فیلمسازی جوان و خوش قریحه است که در دومین تجربه کارگردانی اش توانسته سینمای ایران را صاحب یکی از ارزشمند ترین آثار دست کم یک دهه اخیر خود نماید و استاندارهای فنی و هنری و زیبایی شناسانه آن را تا حدی فراتر از پیش بینی افزایش دهد. فیلمی که از ابعاد مختلف مستحق تمجید است و می باید به شکلی بایسته مورد ارزیابی و واکاوی قرار گیرد.

سینماخانه / حمید عبدالحسینی