رفتن به بالا

اخبار سینما، تئاتر و تلویزیون

تعداد اخبار امروز : 3 خبر


  • جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
  • الجمعة ۱۹ رمضان ۱۴۴۵
  • 2024 Friday 29 March

سالهای قبل و بعد از جنگ جهانی اول دستمایه داستان های بسیاری از فیلم های دهه بیست میلادی بوده است و کارگردانان بسیاری علاقه مند به پرداختن به داستان هایی با محوریت جنگ بودند و در این فضا، مکاتب متفاوتی نیز از دل جنگ جهانی اول به وجود آمد مانند مکتب اکسپرسیونیسم، دادائیسم، مکتب مونتاژ […]

سالهای قبل و بعد از جنگ جهانی اول دستمایه داستان های بسیاری از فیلم های دهه بیست میلادی بوده است و کارگردانان بسیاری علاقه مند به پرداختن به داستان هایی با محوریت جنگ بودند و در این فضا، مکاتب متفاوتی نیز از دل جنگ جهانی اول به وجود آمد مانند مکتب اکسپرسیونیسم، دادائیسم، مکتب مونتاژ شوروی و …

شکل گیری مکاتب سینمایی متنوع منجر به شکوفایی صنعت سینما در قلب اروپا شد و کارگردانان مهمی در آنجا پرورش یافتند اما در آن سوی کره زمین یعنی سرزمین آمریکا سینما به محبوبیت و قدرت سینمای اروپا نرسیده بود که البته با ناطق شدن سینما و شروع جنگ جهانی دوم ورق برمی گردد و محبوبیت و قدرت سینما به سمت آمریکا و هالیوود چرخش می کند. در طی همان سال ها، ژوزف فون اشترنبرگ اتریشی الاصل تبدیل به یکی از مهم ترین کارگردانان هالیوود می شود تا آنجا که طی سال های بعد بسیاری از کارگردانان مهمِ سینما مانند اینگمار برگمان از او به عنوان استاد سینما یاد می کنند.

ژورف فون اشترنبرگ ۸ فیلم صامت و ۱۷ فیلم ناطق ساخته است که فیلم «آخرین فرمان» با بازی درخشان امیل یانینگز پنجمین فیلم صامت وی محسوب می شود. «آخرین فرمان» در اولین دوره برگزاری آکادمی فیلم اسکار توانست جایزه بهترین بازیگر مرد را نسیب خود می کند.

داستان فیلم بر محوریت یک ژنرال دوره روسیه تزاری است که پس از انقلاب روسیه مجبور می شود با مخفی نگه داشتن هویتش به بازیگری بپردازد. فیلمساز برخلاف کارگردان های پروپاگاندا نگاه مثبت یا منفی به شخصیت ها ندارد و ژنرالِ تزاری بودنِ دوک سرجیوس الکساندر (با بازی امیل یانینگز) الزامی بر بد بودن تزارها ندارد حتی انقلابیونِ سرخ نیز به نقد کشیده می شوند و کارگردان نسبت خودش را با هردو مشخص و فاصله اش را حفظ می کند تا خارج از فضای قضاوت صرفاً به دنبال موقعیت شخصیت اش در داستان برود.

امیل یانینگز نیز شخصیتی بسیار پویا را بازی می کند و به دلیل چند بُعدی بودنش می تواند مخاطب را با خود همراه کند. کارکتر امیل یانینگز همسو با تزار نیست و می توان به عدم اطاعاتش مبنی بر فرستادن سربازان به خط مقدم را یاد کرد. آنقدر شخصیت منحصر به فردی دارد و علاقه انسانی اش جلوتر از تمام شرایط پیرامونش است که زمانیکه اسلحه پنهان دختر مورد علاقه اش، ناتاشا (با بازی اِوِلین برنت) را می بیند به روی خودش نمی آورد و با قلبی باز به مصاف مرگ در این راه و علاقه اش می رود حتی اگر توسط آن دختر کشته شود. این صداقت و خلوص را دختر نیز متوجه می شود. برای همین است که به او در ادامه مسیر کمک می کند.

تحقیر شدن و سلب مقام دوک سرجیوس از ژنرالی در زمان انقلاب توسط مردم یادآور بازی درخشان امیل یانینگز در فیلم «تحقیر شده ترین مرد» نیز است. کارگردان در هیچ زمانی شخصیت دوک سرجیوس را رها نمی کند و دوربین تا انتها در کنار دوک سرجیوس می ماند. ما هیچگاه از جانب مهاجمان به سمت دوک سرجیوس حمله ور نمی شویم و با تحقیری که نسبت به او روا می شود ما نیز با او احساس همدلی می کنیم زیرا ما به عنوان مخاطب از جانب دوربین در سمت مقابل مهاجمان هستیم.

ناتاشا نیز شخصیت محوری ای دارد و به نوعی محرک علت و معلول های فیلم است چه با حضورش در ابتدای فیلم و چه با عدم حضورش در انتها باعث حرکت دهی به شخصیت دوک سرجیوس می شود. هرچقدر رابطه این دو نزدیکتر می شود خطر نیز بیشتر احساس می شود. به نوعی ناتاشا، دوک سرجیوس را نسبت به شرایط پیرامونش آگاه می کند و این سفری که دوک با علاقه اش نسبت به ناتاشا آغاز می کند باعث زیستش در بطن واقعیت جامعه می شود تا تمام عریانی های وضعیت موجود روسیه برای او نمایان شود.

در انتهای سفر و با مرگ ناتاشا او پی به تمام محاسبات اشتباه خود می برد و همین پی بردن است که باعث گیر افتادن وی در گذشته می شود. وقتی آخرین فرمانش را در سکانسی در فیلم آندریوف (با بازی ویلیام پاول) در موقعیتی مشابه با زمان گذشته می دهد تازه می تواند از گذشته خلاص شود، آخرین فرمان درست ترین فرمان اوست که باعث همراهی اش با مردمان روسیه بر علیه دشمنان خارجی و نالایقان داخلی که بر مسند قدرت هستند می شود. با این فرمان و سپس مرگ او فیلم به پایان می رسد. دوک سرجیوس به اندازه کافی تقاص اشتباهات خود را در فیلم می دهد چه از بار روانی و چه از بار فیزیکی اما خود را هیچگاه حقیر نمی کند و با استمرار این وضعیت طی زیست پر فراز و نشیبی که کسب می کند به درک عمیق تری از انسانیت می رسد پس صرفاً بد یا خوب بودن سوژه فیلم اهمیتی ندارد بلکه نسبتی که کارگردان با سوژه اش برقرار می کند با اهمیت است و ما به عنوان مخاطب علاقه مند به دیدن آن نسبت هستیم که چقدر درست برقرار می شود یا غلط.

سکانس پایانی فیلم نیز مانند سکانس آغازین در زمان فیلمبرداری فیلم آندریوف می گذرد و دوربین با دور شدن از سوژه از کنار دوربین و تجهیزات سینماییِ فیلمِ در حال ضبط می گذرد تا وجه ی نمایشی اثر در خدمت فضاسازی بیشتر شود. چه بسا اگر می شد تمام موقعیت های قبلی را مانند یک فیلم تکرار کرد دوک سرجیویس تمام کارهای خودش را مجدد اصلاح می کرد اما هیچ زمانی برای برگشتن از مسیر غلط و رفتن به سوی مسیر درست دیر نیست و دوک سرجیوس هرچند دیر و با تحمل سختی های بسیار اما در آخر به مسیر درستی که باید میرفت کشیده شد و با از دست دادن جانش باعث تاثیرگذاری در افراد پیرامونش شد. بعد از مرگ دوک آخرین دیالوگ فیلم را این است: «او بیشتر از یک بازیگر بزرگ بود .. او انسان بزرگی بود»

سینما خانه / افشین کامیاب فرد

اخبار مرتبط

نظرات



آخین اخبار