- شنبه 25 شهریور 1402 - 23:40
- کد خبر : 131512
- سینمای ایران » یادداشت ها
«مردی درگیر عشقی نامتعارف می شود و تا سرحد مرگ برای حفظش مبارزه می کند.»؛ این یک خط پیرنگ اصلی فیلم «جنگ جهانی سوم» است. شکیب با بازی البته خوب محسن تنابنده که نقطه قوت فیلم است، با تمام آدم های اطرافش برای مرده و زنده معشوقش می جنگد تا جایی که هیتلرِ وجودش هم […]
«مردی درگیر عشقی نامتعارف می شود و تا سرحد مرگ برای حفظش مبارزه می کند.»؛ این یک خط پیرنگ اصلی فیلم «جنگ جهانی سوم» است.
شکیب با بازی البته خوب محسن تنابنده که نقطه قوت فیلم است، با تمام آدم های اطرافش برای مرده و زنده معشوقش می جنگد تا جایی که هیتلرِ وجودش هم راستا با نقشش در فیلم سینمایی که در حال ساخت است، به یگانگی می رسد و افرادی که علیهاش شهادت داده اند را در هیبت هیتلری کامل با مرگ موش به قتل می رساند. موش هم می تواند استعاره ای باشد برای عوامل فیلمسازِ درون فیلم که از نگاه شکیب، شایسته چنین مرگی حقیرانه اند.
به نظر می رسد هدف هومن سیدی در فیلم، نمایش استحاله آدم خوب به آدم بد و متاثر از شرایط زیست انسان باشد. اما چگونگی نشان دادند روند این استحاله با استفاده از ساز و کار قصه و فیلمنامه و باورپذیرتر نشان دادن این روند، هنر فیلمساز است و غیر از این با یک خبر و اعلان نظر تفاوتی ندارد و این همان دامی است که فیلمساز در آن می افتد.
سیدی به دلیل عدم جا انداختن پیرنگ اصلی از همان ابتدا در باورپذیر کردن مفهوم انتقام به مشکل بر می خورد و بازی خوب محسن تنابنده است که به تنهایی جور ضعف فیلمنامه را به دوش می کشد تا فیلم اندک پیوندش با تماشاگر را از دست ندهد.
چرا شکیب اینگونه دیوانه وار عاشق لادن است؟ فیلمنامه چیزی به ما نمی دهد تا با دیوانگی های شکیب همراه شویم.
چرا شکیب با توجه به تأکید عوامل فیلم در حال ساخت مبنی بر عدم ورود اشخاص دیگر به محل فیلمبرداری، لادن را در دکور فیلم پنهان می کند و بعد با سوختن لادن ادعا می کند که از آتش سوزی محل فیلمبرداری خبر نداشته است؟ آیا این شکیب نیست که حقیقت (مخفی کردن لادن) را از عوامل فیلم پنهان کرده و باعث مرگ لادن شده است؟
اگر هر دو طرف این جنگ (شکیب و گروه فیلمسازی) حقیقتی را از هم پنهان کرده اند؛ آیا جرم شکیب سنگینتر نبوده که اساساً برخلاف مقررات گروه فیلمسازی عمل کرده است؟
پس چرا قصه فیلم ناشیانه طرف شکیب را می گیرد؟ گویی که او مظلوم واقع شده است و گروه فیلمسازی ظالم. اما به عقیده نگارنده چنین نیست. چون فیلمنامه نتوانسته چنین چیزی را توجیه کند.
اتفاقاً اینجا است که یک پایان باز به کار می آید و هم فیلمساز را سربلند می کند و هم تماشاگر را در معرض چالش و تفکر بعد از خروج از سالن قرار می دهد.
متاسفانه پیام پنهان فیلم که شاید فیلمساز انکارش کند؛ دفاع از انتقام کور است. مانند آنچه که هیتلر در جنگ جهانی دوم به علت حقارت آلمان در جنگ جهانی اول بر سر دنیا آوار کرد.
سینماخانه / مهدی علاقمند
نظرات