در رثای ناصر تقوایی
چند صباحی لازم بود تا از بهت به درآیم و بتوانم چند خطی درباره اش بنویسم
به گزارش سینماخانه؛ سال های اواخر دهه هشتاد را به یاد می آورم که همچون جوانی تازه از گرد راه رسیده در عالم هنر و سینما به چشمه ای جوشان متصل گردیدم و امکان حض بردن از محضر یکی از مفاخر سینما و ادبیات این سرزمین برایم محقق گردید. «ناصر تقوایی و کلاس فیلمنامه نویسی اش»؛ مردی سیاه رو و سپید پوش که قلب اش نیز همچون جامه اش چون مروارید سپید بود و ذهن و افکارش به مثابه دانشمندی تام و تمام در عرصه ادبیات و سینما کارآ و چقدر تلخ و حیف که ما بیش از دو دهه از شیرینی چشیدن مزه حتی یک پلان برآمده از چنین نابغه ای محروم بودیم با این اتهام که او با وسواس های بی اساس طول می دهد تا سرمایه از دست برود و تولید دیگر نفعی برای تهیه کننده نداشته باشد و قبل از همه اینها هم باید برای تک تک واژه های فیلمنامه اش مجوز اخذ کند! نمی خواهم سوگواری به راه بیندازم و به شیوه مألوف چنین یادداشت هایی آه و ناله و فغان سر دهم و یا حتی از بزرگی و کارنامه درخشانش سخن به میان آورم که توانش بر کسی حتی دشمنان اش نیز پوشیده نیست و بر آن واقف و معترف اند؛ فقط به اختصار یک جمله از او را برای یادآوری به خودم و خودمان نقل می کنم که گفت : «برای نوشتن بیخود دنبال موضوع خوب نگردید؛ موضوع ها همه خوب اند، موضوع بد اصلا وجود نداره. نویسنده بد زیاده» در نبود تقوایی بیشتر از هر چیزی برای خودم افسوس می خورم که چرا هیچ وقت شاگرد خوبی برایش نبوده ام که اگر این چنین بود می توانستم حداقل یک قدم به سهم خود برای دوباره فعال شدن اش در این سینمای حالا دیگر بی بزرگتر بردارم. انگار همه ما ساله است به فراموشی دچار شده ایم و تنها مرگ می تواند ما را از خواب بیدار کند اما چه سود که باز هم به خواب غفلت خواهیم رفت تا مرگی دیگر و یادداشتی دیگر و تکرار و تکرار و تکرار این چرخه پوچ و بی نتیجه ...
تقوایی به این یادداشت و عرض ارادت و احترام من نیازی ندارد همچنان که مهرجویی و کیارستمی و حاتمی و شهید ثالث و ... هم نداشتند ولی می شود هنوز به بیضایی، کیمیایی، فرمان آرا، فرهادی و ... فکر کرد و آنها را دریافت.
تقوایی درست می گفت : «آنقدر فیلم نمیسازم که با فیلم نساختنم پایه های این سینما فرو ریزد!» و ما حالا و درنبودن اش معنای حرف ها , واژه ها و تاویل پلان های فیلم هایش را بیش از پیش باور می کنیم ...
سینماخانه / حمید عبدالحسینی