رفتن به بالا

اخبار سینما، تئاتر و تلویزیون

تعداد اخبار امروز : 15 خبر


  • سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • الثلاثاء ۱۴ شوال ۱۴۴۵
  • 2024 Tuesday 23 April

روزنامه اعتماد گفتگویی با منیژه حکمت کارگردان فیلم بندر بند انجام داده که متن این مصاحبه را در اینجا می توانید بخوانید: خسته است و به سختی جواب تلفنم را می‌دهد . تازه از سفر شیراز و دیدار و گفت‌وگو با مخاطبان فیلم «بندربند» بازگشته و برای روزهای آینده هم مشغله فکری زیادی برای اکران […]

روزنامه اعتماد گفتگویی با منیژه حکمت کارگردان فیلم بندر بند انجام داده که متن این مصاحبه را در اینجا می توانید بخوانید:

خسته است و به سختی جواب تلفنم را می‌دهد . تازه از سفر شیراز و دیدار و گفت‌وگو با مخاطبان فیلم «بندربند» بازگشته و برای روزهای آینده هم مشغله فکری زیادی برای اکران فیلمش دارد، اما مثل همیشه مهربان و صبور وقتش را برای مصاحبه به ما اختصاص می‌دهد. منیژه حکمت کسی که رک‌گویی و صراحت کلامش بی‌شباهت به سخنان فرشته طائرپور فقید نیست؛ کسی که در دفاع از حق و حقوق اهالی سینما با کسی تعارف نداشت. حکمت هم بارها در مصاحبه‌هایش تاکید کرده می‌خواهند مرجعیت را از سینماگران بگیرند و هشدار داده که ابتذال به تمام شاخه‌های هنر خصوصا سینما ورود کرده و رحم هم به کسی ندارد و این مساله باعث می‌شود اندیشه و فکر به محاق برود و عملا جلوی فعالیت جوان‌هایی که در هیچ جای این بازی قرار ندارند، گرفته شود.
حالا فیلم جدید این فیلمساز با نام «بندربند» با حداقل بودجه با همراهی تنها ۹جوان (به رهبری حکمت) ساخته شده و داستانش هم درباره یکسری جوان‌هایی است که ایده‌آل‌هایی در ذهن دارند که می‌خواهند به آن دست پیدا کنند، اما در این روزگار خواسته‌های‌شان یا برای‌شان آرزوست یا در رویا به دنبال آن می‌گردند.
گفت‌وگوی ما با منیژه حکمت درباره فیلمش، مشکلات جوانان، سینما و مردم خوزستان پیش روی شماست.

مصاحبه‌هایی که پیش‌تر داشتید درباره سوژه فیلم گفته بودید که از مدت‌ها قبل سو‍ژه فیلم بندربند در ذهن‌تان شکل گرفته بود ولی وقتی فیلم را تماشا می‌کردم به نظرم آمد ساخت فیلم در یک شرایط احساسی خاصی صورت گرفت. شاید التهاب و بحران سیل و موقعیت مکانی خوزستان شما را به سمت ساخت فیلم بندربند سوق داد و به تعبیری در عمل انجام شده قرار گرفتید. نظر شما چیست؟ 
قصه زن و شوهری را که می‌خواهند از مناطق جنوب به تهران بیایند و در یکی از کافه‌های کوچک تهران موسیقی اجرا کنند مدت‌ها در ذهن داشتم، اما وقتی فیلم‌های سیل خوزستان را می‌دیدم به نظرم آمد بحران این منطقه هم به لحاظ بصری و هم گره‌افکنی داستان موقعیت خوبی برای کاراکترهای من به وجود می‌آورد. راه‌هایی که زیر آب مدفون می‌شوند و بن‌بست‌هایی که جوان‌های فیلم در سر راه‌شان با آن مواجه می‌شوند و پل‌های شکسته‌ای که در مسیر می‌بینند به صورت نمادین و تمثیلی با داستان فیلم همخوانی مناسبی داشت. یعنی تلفیق درام و حوادث مستند و واقعی برای من بسیار اهمیت داشت و فکر می‌کردم پرداخت خوبی شکل می‌گیرد به همین جهت بلافاصله شروع کردیم.
ولی شرایط کار در این بحران بسیار پیچیده است. این مورد را در برنامه‌ریزی لحاظ کرده بودید؟
وقتی درون کار قرار گرفتیم تازه به عمق ماجرا پی بردیم و اصلا نمی‌دانستیم زنده از بحران بیرون می‌آییم یا نه. شرایط کار بسیار سخت بود. به عنوان مثال هتل ما در خرمشهر بود و ما روزی سه ساعت می‌رفتیم به حمیدیه و سه ساعت برمی‌گشتیم. به استاندار وقت اهواز گفتم به ما اتاقی در حمیدیه دهید این مسیر خطرناک است که ما هر روز برویم و بیاییم. ولی متاسفانه به صحبت‌های ما اصلا اهمیتی نداد. با حداقل امکانات این فیلم را کار کردیم. به این صورت که بعضی صحنه‌ها پگاه و فرهاد فزونی پشت دوربین قرار می‌گرفتند و من هنروران را هدایت می‌کردم یا در کنار مردم در آب هستم. شرایط سختی تجربه کردیم.
محدودیتی به لحاظ ورود به صحنه‌های اصلی اتفاقات داشتید؟ چون از عمق فاجعه زیاد تصویر نمی‌بینیم. 
دریافت مجوز برای ساخت فیلم «بندربند» زمان طولانی از ما گرفت و برای همین تا بتوانیم به بحران برسیم کمی دیر شد. این حادثه در عید به وقوع پیوست و از آنجایی که شهرهای بحرانی امنیتی می‌شوند ما باید مجوز می‌داشتیم. وزارت ارشاد که تعطیل بود و تا ما بخواهیم مجوز بگیریم بخش زیادی از تصاویر مربوط به سیل را از دست می‌دادیم. ولی مدیر تولید ما آقای عروجی تلاش زیادی کرد و اصلا به نظرم معجزه شد که بتوانیم این فیلم را بسازیم. در یازده روز با ۹ نفر با حداقل امکانات این فیلم را ساختیم. همه عوامل این فیلم در همین اتوبوس که در فیلم می‌بینید هم کار می‌کردیم و هم فیلمبرداری داشتیم.
چرا از پگاه به عنوان بازیگر اصلی فیلم استفاده نکردید؟ نقش «مهلا» پتانسیل خوبی داشت که پگاه آن را بر عهده بگیرد.
نمی‌خواستم از پگاه بیشتر از این میزانی که در فیلم می‌بینید، استفاده کنم ضمن اینکه او هم نمی‌توانست، چون پشت صحنه باید کمک می‌کرد. ۹ نفر در پشت صحنه بودیم.
 تاکیدی هم روی استفاده از بازیگران چهره نداشتید. چرا؟ 
سلبریتی برای این فیلم؟ آنها برای خودشان جایگاه خاصی قائلند و نمی‌آمدند که تا نیم‌تنه در آب و فاضلاب قرار بگیرند و کار کنند. اصلا قبل از اینکه بخواهم بندربند را بسازم به این فکر می‌کردم که سینما به لحاظ مالی و هجوم ابتذال مفهومی به یک بن‌بستی رسیده و دور آن را افرادی حصاری کشیده‌اند که فقط خودی‌ها باید کار می‌کردند و راحت بگویم بقیه یا باید می‌مردند یا اعلام بازنشستگی می‌کردند و از سینما دور می‌شدند. در چنین فضایی که پولشویی و پول‌های نامحرم همچون سیلی ویرانگر به وادی هنر خصوصا سینما وارد شده ما جریان سینمای مستقل و لوباجت را مطرح کردیم و معتقدیم برای حفاظت از سینمای اصیل و سینماگران شریف و اصلا خود هنر، چاره‌ای جز جریان‌سازی در این مسیر نداریم. همین‌طور که الان می‌بینید پلتفرم‌ها و دستمزدهای کلان، هجوم فیلم‌های مبتذل همه و همه محصول این شرایط است و این مساله باعث می‌شود اندیشه و فکر در سینما به محاق برود و عملا جلوی فعالیت جوان‌هایی گرفته شود که در هیچ جای این بازی قرار ندارند. صادقانه می‌گویم که هیچ‌ وقت در این وادی چِرک وارد نشدم و هیچ ‌وقت هم نمی‌شوم. سینمای لوباجت آدم‌های خودش را می‌خواهد من برای ساخت این فیلم اصلا قصد استفاده از بازیگران شناخته شده و سلبریتی را نداشتم. قصدم این بود که با مفهوم، مخاطب را به سینما دعوت کنم با تفکر و اندیشه نه با بازیگر. شرایط مالی حاکم بر سینمای ایران اسفناک است. نمی‌خواستم در این شرایط کسی قلاده به دور گردن من بیندازد و می‌خواستم کار خودم را بکنم. به همین دلیل این چیدمان را انتخاب کردم تا راحت فیلم خودم را بسازم.
خانم حکمت بحث پیرامون مشکلات خوزستان بسیار کلان‌تر از آن چیزی است که در این گفت‌وگو جای بگیرد. اما از آنجایی که از نزدیک هنگام بحران سیل در این مناطق حضور داشتید و با توجه به صراحت بیانی که دارید چه ارزیابی از مشکلات این بخش از کشورمان دارید؟ 
فقط به شما بگویم که مشکلات آنها بسیار دردناک است و غیرقابل تحمل. یک گوشه کوچک از مصائب آنها که مرا بسیار متعجب می‌کرد اینکه فاضلاب به خیابان‌ها راه داشت و آب دستشویی و توالت مردم به سطح شهر ریخته می‌شد.خیلی عجیب است، اصلا کدام سختی آنها را برای شما بگویم. ولی من هیچ‌وقت، هیچ‌وقت اشک آن کشاورز را که تمام زندگی و کشتش را در سیل از دست داده بود از یاد نمی‌برم. خانه‌ها روی آب بودند و… هزار گرفتاری دیگر که به لحاظ موضوعی نمی‌توانستم در فیلم بگنجانم و شاید به لحاظ بصری برای هر کارگردانی وسوسه‌برانگیز و جذاب می‌بود، اما فیلم را به ورطه دیگری می‌کشاند. نمی‌خواستم استفاده اگزوتیک از موقعیت بکنم و تصاویر کارت پستالی از این مناطق در فیلم داشته باشم.
از آنجایی که شما و پگاه چهره شناخته شده هستید مردم برای شما صحبتی نداشتند؟ از گلایه‌ها و ناراحتی‌ها و سختی‌های‌‌شان نمی‌گفتند؟ چه مطالباتی از مسوولان داشتند؟ 
زیاد با مردم آن مناطق و همچنین مردم لرستان صحبت می‌کردیم آنها هم مشکلات‌شان زیاد است و از گرفتاری‌های‌شان برای ما می‌گفتند. ولی آنچه اهمیت دارد اینکه آنها گوش شنوا می‌خواهند؛ کسی که حرف‌های‌شان را بشنود و مشکلات‌شان را درک کند. مطالبات و ناراحتی‌های آنان بسیار کلان و زیربنایی‌تر از این حرف‌هاست.

برگردیم به ساختار فیلم؛ به نظرتان افتتاحیه فیلم تا زمانی که درام شکل بگیرد کمی طولانی نیست؟
از همان اول تعمدا می‌خواستیم که قصه آرام شروع شود و در نیمه دوم اتفاقات و خرده‌پیرنگ‌ها شکل می‌گیرد. تمرکز بیش از حد به درام را ضروری نمی‌دیدیم و به گمانم تا شکل‌گیری درام، یعنی بخش ابتدایی فیلم حایز مضامین قابل توجهی است. ترس‌ها، شادی‌ها، عشق و رفاقت و سرسختی را می‌بینیم. رفتن و گیر کردن را. تلاش و امید سه جوان را برای فائق آمدن بر شرایط و ساختار می‌بینیم و در عین حال نامرادی‌های آنها را هم و اینها در قابی ساده از زندگی روزمره آنها روایت شد بدون اینکه اصرار داشته باشم تعلیقی عجیب و غریب ایجاد کنم یا درام خاصی شکل بگیرد. اما نیمه دوم فیلم با شکل‌گیری درام شکل و شمایل دیگری به خود می‌گیرد که جایگاه خاص خودش را هم در فیلم دارد.
و نکته مهم دیگر از فیلم اینکه شما قصه فیلم را بر بستر بحرانی عظیم چون سیل نشان می‌دهید با سرخوشی‌ها و شادمانی‌هایی که چند جوان دارند. این آیا به نظر شما تضاد در روایت نیست؟
نسل جوان تنه زدن به ساختارهای سخت و در عین حال زندگی کردن و شاد بودن و امید ورزیدن را یاد گرفته است. این نسل حتی به شیوه خاص خودش می‌جنگد و ابزار او امیدواری، شادی، تخیل و سبک زندگی‌اش است. از این‌رو من تعمدا شادمانی آنها را نشان دادم برای اینکه معتقدم نسل جوان دوست دارد شاد باشد و خوب زندگی کند. نسل جوان شادی می‌خواهد اصلا جوان‌های امروز تلخ و عبوس نیستند و معتقدم با تمام سختی‌هایی که تحمل می‌کنند دائما می‌خندند و می‌رقصند و شادمانی می‌کنند. صدای قهقهه آنان را به راحتی می‌توان شنید. نگاهی به اطراف خود در خیابان‌ها یا کافه‌ها کنید، جوان‌ها را می‌بینید که دور هم جمع شده‌اند و با چیزهای کوچک و کم اهمیت دلخوش و شاد هستند و می‌خندند. ولی نمی‌توانم کتمان کنم که دل‌شان پر از درد و رنج است و خواهان زندگی خوب هستند. حرفم این است که آنها به جای اصالت دادن به شرایط و موانع به بلندی رویاها و امیدهای خودشان مومن هستند و برای به دست آوردن این زندگی مطلوب، با موانع سرشاخ می‌شوند حتی اگر بدانند زور این موانع بیشتر از توان آرزومندی آنهاست…
     بن‌بست‌ها و موانعی که جوانان در جاده با آن روبه‌رو می‌شوند در واقع تمثیلی است از تمام سنگ‌اندازی‌ها که در حال حاضر جامعه پیش پای آنها قرار می‌دهد و این به خوبی درک می‌شود.همان‌طور که می‌دانید مشکلات جوانان در این دورانی که سپری می‌کنیم بسیار زیاد است و حسنی که بندربند دارد فیلم زمانه‌اش به شمار می‌رود.
دقیقا بخشی از جریان سینمای مستقل و لوباجتی که راه انداختیم، معطوف به همین ماجراست. فیلم زمانه بودن آزادی اندیشه و تفکر می‌خواهد تا فیلمساز بتواند بدون درگیری با ایدئولوژی خاصی، با متن جامعه و زندگی روزمره مردم چهره به چهره شود. حاصل این رویارویی با زمانه و مردم، یک نوع سینمای اجتماعی سوبژکتیو است که درگیری‌اش با دغدغه‌های انسان امروز ایرانی است. جوانان ما یکسری ایده‌آل‌هایی در هر زمینه‌ای در ذهن دارند که می‌خواهند به آن دست پیدا کنند، اما در این روزگار این خواسته‌ها یا برای‌شان آرزوست یا در رویا به دنبال آن می‌گردند. من می‌خواستم به آنها بگویم که از غارهای‌شان در بیایند و خودشان تلاش کنند و با پشتکار به آنچه می‌خواهند حداقل نزدیک شوند.
ممکن است روی صحبت شما با مسوولان هم باشد و آیا فکر می‌کنید صدای‌تان به گوش آنها برسد؟ 
من فیلمم را برای طیف خاصی نمی‌سازم. من سینماگری هستم با نگاهی اجتماعی که هر وقت دغدغه‌ای در نسبت با حال و روز اکنون جامعه پیدا کرده دست به کار شده. در مورد «بندربند» موضوعی اجتماعی و نسلی بود که ذهنم را درگیر کرد و فکر می‌کردم اتفاقی است که باید رقم بزنم و اصلا قائل به این نیستم که صدایم را بخواهد کسی بشنود. به هر جهت فیلمم در تاریخ ثبت می‌شود کما اینکه در زندان زنان هم مساله‌ام را مطرح کردم. اما نکته‌ای که اینجا باید بگویم ساختار خود فیلم برای من اهمیت دارد. اینکه به نسل جوان فیلمساز یادآوری کنم با حداقل‌ها فیلم بسازند و ناامید نباشند اگر کسی حمایت‌شان نکرد، خودشان برای خواسته‌شان تلاش کنند. تاکیدم روی ساختار فیلم بوده و هست.

نوعی از فیلمسازی که علیرضا داوودنژاد با روغن مار به نوعی امتحان کرد که اتفاقا تحسین زیادی هم در پی داشت.
دقیقا، من این مسیر را آغاز کردم و ما ۹ نفر بودیم که این فیلم را ساختیم. جوانان درجه یکی که هر کدام یک گوشه کار را گرفتند و این فیلم را ساختند و من فقط آنها را رهبری می‌کردم. همه بچه‌های خوب تیمم که اینجا از آنها تشکر می‌کنم. بعد از بندربند سه فیلم دیگر هم به همین روش ساختم. فیلم ۱۹ که با موبایل ساخته شده و وحشتناک دوستش دارم و نمی‌دانم چقدر از این فیلم قرار است سانسور شود را چهار روز فیلمبرداری کردیم و پانته‌آ پناهی‌ها به عنوان بازیگر در آن فیلم حضور دارد. فیلم دیگر جاده ۲۰۰۰ و همین‌طور فیلم ملخ که تهیه‌کننده آن بودم به کارگردانی فائزه عزیزخانی با بازیگرانی نظیر هانیه توسلی، علی مصفا و… .
     برای فیلم «بندربند» چقدر هزینه کردید؟ 
«بندربند» با ۲۵۰ میلیون، «ملخ» با مبلغ ۹۰۰ میلیون و  «جاده ۲۰۰۰ » با ۴۰۰ میلیون تومان ساخته شدند.
     خانم حکمت مرور بر کارنامه شما این نکته را به ذهن متبادر می‌کند که شما از سینماگران اصیل سینمای ایران هستید ولی چرا کارنامه شما در کارگردانی کم است؟
از زندان زنان به این طرف دوست دارم متفاوت کار کنم. البته در بخش تهیه بیشتر فعال بودم و در زمینه‌های مختلف از کودک و کمدی تا عروسکی و … فیلم ساختم. سینما عشق من است. من در سینما بزرگ شدم از چهارده سالگی وارد سینما شدم و از سال ۵۹ کار اجرایی کرده‌ام. عمرم را در این سینما گذاشتم ولی نمی‌گذارم قلاده دور گردن من بیندازند و نگاه و اندیشه‌مان را از ما بگیرند. نمی‌گذارم میلیارد میلیارد به سینما وارد کنند و هست و نیست ما را جارو کنند و ببرند ما برای این سینما زحمت کشیدیم و به همه هم بگویم از آن مراقبت می‌کنیم. بارها گفتم باز هم می‌گویم که می‌خواهند مرجعیت را از ما بگیرند، ابتذال به تمام شاخه‌های هنر ورود کرده و رحم هم به کسی ندارد.
همین چند وقت پیش با یکی از کارگردانان شناخته شده صحبت می‌کردم به این نکته اشاره می‌کرد که چون نمی‌خواهم سریال با پولشویی بسازم بر من سخت می‌گیرند.
به من هم برای سریال‌سازی پیشنهاد شد ولی قبول نکردم. تعارف که با هم نداریم بوی تعفن همه سینما را برداشته یا باید در این کثافت راه برویم یا باید پاچه‌های‌مان را بالا دهیم و نخواهیم جریان این پول‌های آلوده به ما بخورد. من حداقل از خودم مراقبت می‌کنم و در حال حاضر هم در حد وسع و توانم تمام تلاشم را می‌کنم تا جریان فیلم‌های لوباجت را راه بیندازیم و نگذارم جوان‌ها افسرده شوند و نتوانند به سینما ورود کنند. یک پیام ساخت فیلم بندربند این بود که به جوان‌ها بگویم چاره‌ای ندارید باید از آپارتمان‌های‌تان بیرون بیایید و حتی شده با موبایل فیلم بسازید. برای اینکه این جوان‌ها به هر دفتری که می‌روند ۶میلیارد تومان از آنها برای فیلمسازی می‌خواهند. من به آنها راه سینمای لوباجت اما اصیل و مفهومی را پیشنهاد می‌دهم. آنها باید فیلمی بسازند که اندیشه و تفکر در آن باشد تا بتوانند با فیلم‌شان خودشان را مطرح کنند.

سلبریتی برای این فیلم؟ آنها برای خودشان جایگاه خاصی قائلند و نمی‌آمدند که تا نیم‌تنه در آب و فاضلاب قرار بگیرند و کار کنند.
وقتی وارد خوزستان شدیم تازه به عمق ماجرا پی بردیم و اصلا نمی‌دانستیم زنده از بحران سیل بیرون می‌آییم یا نه.
«بندربند» را با ۲۵۰ میلیون ساختم.
مردم خوزستان گوش شنوا می‌خواهند؛ کسی که حرف‌های‌شان را بشنود و مشکلات‌شان را درک کند.
یک پیام ساخت فیلم «بندربند» این بود که به جوان‌ها بگویم چاره‌ای ندارید باید از آپارتمان‌های‌تان بیرون بیایید و حتی شده با موبایل فیلم بسازید.

منبع: هنروتجربه

اخبار مرتبط

نظرات



آخین اخبار