یکی از مسائلی که سریالهای ساخته شده در مدیومهای مختلف طی چهل سال اخیر با آن دست به گریبان بوده و مخاطب عام نیز به آن اذعان دارد، شروع خوب و پایانهای ضعیف است. موضوع وقتی جذابتر میشود که به حافظه تاریخی خود رجوع کرده و نمونههای مختلف را به یاد بیاوریم. تقریبا همگی آنها نیز به جز چند استثنا، این مساله را تایید میکنند. اما در یکی دو سال اخیر و با رشد تولید سریال در پلتفرمها، این موضوع کمرنگتر شده و کمتر شاهد این نمودار سینوسی در سریالها هستیم که نمونه آن را به تازگی در سریال افعی تهران شاهد بودهایم. سریال «در انتهای شب» ساخته آیدا پناهنده دیگر نمونه درخشان در این باب است که از قسمت اول تا چهارم، سیر صعودی کرده و اگر با همین شیب به سمت قسمتهای بعدی برود، شاهد اتفاقی تقریبا نادر در بحث سریال خواهیم بود.
پناهنده که فیلمنامه نخستین سریال خود را همراه با ارسلان امیری نوشته، ملودرامی کلاسیک خلق کرده که براساس خانوادهای کوچک از طبقه متوسط جامعه شکل گرفته است. از جنس آدمهایی که مخاطب در اطراف خود نمونههای مشابه آن را دیده و در گام نخست با آن همذاتپنداری میکند. ماهی و بهنام به عنوان زوجی اهل هنر که وضعیت مالی چندان مناسبی هم ندارند، در قسمت نخست در زمانی کوتاه معرفی شده و طلاق این دو به عنوان نقطه عطف نخست هم بدون حاشیهروی های مرسوم شکل میگیرد. چیزی که نویسندگان فیلمنامه از قسمت دوم تا چهارم روی آن مانور میدهند، کنکاش در لایههای درونی آدمها و نقب زدن به تنهایی عمیقشان است. حتی ورای آن نقاط عطف درخشانی که در پایان قسمتهای سوم و چهارم گذاشته شده است.
ماهی و بهنام هردو قهرمانهای این سریال هستند اما نویسندگان آن با مهارت بسیار مابین این دو قرار گرفته و هر لحظه به سمتی میلغزند. با ورود آدمهای جدید به زندگی این دو، داستانکهای خوبی شکل گرفته که به تنه اصلی آن میچسبند. یک سو ثریا و دختر خردسالش و در طرف دیگر نقاش جوان و مشهوری که زمانی در دانشکده به ماهی علاقمند بوده است. ورود دوست نقاش آنها به داستان که به نقطه عطف قسمت سوم منجر میشود نیز علاوه بر تنشی که به قصه میبخشد، تکه دیگری از وجوه درونی قهرمانهای سریال را آشکار میکند. همان طور که در همین قسمت پرده از رازی برداشته میشود که میتواند نقش مهمی در جدایی این دو از یکدیگر داشته باشد. از طرف دیگر اتفاقهای ساده و روزمره زندگی که به نظر پیشپا افتاده هم به نظر میرسند، وجوه دراماتیک پیدا کرده و قصه را به جلو هدایت میکنند. برای مثال میتوان به قضیه آزمون رانندگی بهنام و پنج بار مردود شدنش اشاره کرد که در تضادی ظریف با پلانهای نسبتا زیاد رانندگی ماهی قرار دارد. همین طور ماجرای غذا و آشپزی که رابطه بهنام و ثریا را استارت زده و ردپای آن را در حلیم پختن پدر ماهی در خانه خود میبینیم.
یکی از ...