- جمعه 5 آذر 1395 - 10:57
- کد خبر : 1533
- تیتر روز » سینمای ایران
بعد از فیلم «سایه» به کارگردانی مسعود نوابی که یک شوخی سینمایی است؛ فیلم «این زن حقش را میخواهد» را باید یکی از ضعیفترین فیلم های اکرانی سال ۹۵ نامید. گویا این رویه هنوز ادامه دارد و هنوز فیلم بد ساخته میشود و مجوز اکران میگیرد. هیچکدام از آثار اقای توکلی شاخص نیستند. همه آنها […]
بعد از فیلم «سایه» به کارگردانی مسعود نوابی که یک شوخی سینمایی است؛ فیلم «این زن حقش را میخواهد» را باید یکی از ضعیفترین فیلم های اکرانی سال ۹۵ نامید. گویا این رویه هنوز ادامه دارد و هنوز فیلم بد ساخته میشود و مجوز اکران میگیرد.
هیچکدام از آثار اقای توکلی شاخص نیستند. همه آنها فیلم های شبهتلویزیونی و گویا مناسب شبکه خانگی است که فرسنگها از استانداردهای سینمایی و حتی تلویزیونی دور هستند. فیلمهایی با بازیهای ساختگی و سادهانگارانه، حرکت دوربین های بیربط با فیلم که فیلم را بیشتر به یک اثر الکیخوش با موضوعی دستمالی شده شبیه میکند.
در چنین وضعیتی فیلمی که قرار بود با عنوان «پانسیون» روی پرده رود نامش به «این زن حقش را میخواهد» تغییر کرد تا داستان انتقام یک قربانی اسیدپاشی روایت کند. زن با پاشش اسید توسط خاطرخواه سابقش، چهرهاش را از دست میدهد و بالطبع زندگی خانوادگیش دگرگون میشود. اسیدپاش شناسایی میشود و زن برای انتقام مجبور میشود تخمک هایش را بفروشد تا هزینه قصاص را پرداخت کند. در این وانفسا او تخمکش را به زن اسیدپاش هم فروخته است و اکنون میداند پدر فرزندی که در تولدش سهم داشته مورد انتقام اوست. او از انتقام نمیگذرد و مرد را قصاص میکند. در انتهای فیلم فرزندش به همراه همسرش به سراغ او میآیند.
شاید ایده فیلم منهای آن بخش آخرش مهم جلوه کند؛ اما به چه قیمتی و در چه ساحتی؟ بهتر از کمی ریز به ریز پیش رویم. فیلم فاقد هر گونه دیالوگ سطح بالایی است. همه چیز در سطح میگذرد؛ حتی دیالوگ هایی که میتواند فضای زنانه پانسیون را توصیف کند در حد پاورقی نشریات زرد هم نیست، سرد و بیروح و صرفاً برای آن است که در فیلم حرفی هم زده شود. زمانی که دیالوگ کارکرد خودش را ندارد، پس توقع عبثی است در فیلم شما ارتباط عاطفی میان شخصیتها بیابید. همه چیز سطحی پیش میرود و حتی خندهدار، همانند رابطه زن و هماتاقیش. نتیجه کار میشود این دیالوگ ها برای ایجاد ارتباط «بیا پاستیل بخور… دکترم گفته نخور» یا «گریه کردی؟…صبح ها چشمم پف میکنه». بماند که در ادامه فیلم نه پاستیل کارکرد دراماتیکی میکند و نه صورت پف کرده. فقط گفته میشوند تا حرفی زده شده باشد.
زمانی که دیالوگها نمیتواند بین شخصیتها زنجیرهای از روابط در ساحتهای مختلف را شکل دهند نتیجه میشود بازیهای سطحی و مضحک. انگار چند بازیگر تازهکار از یک موسسه قارچی آموزش بازیگر انتخاب کردهاید و از آنان میخواهید فقط بازی کنند. نتیجه یک کمدی است. اثری است فاقد هر گونه منطق. در اثر توکلی منطق به انحا مختلف فدا میشود. برای مثال در میان دو سکانس که شاید یک ارتباط معنایی بتوان در آن پیدا کرد، سکانسی گنجانده میشود که فرزانه -زن انتقامجو- کودکی را با نگاهش تعقیب میکند. نیم ساعت بعد میفهمیم که او فرزندی دارد که از او جدا افتاده است؛ اما آن تکسکانس هیچ کمکی به قیلان درونی فرزانه نمیکند. چون مخاطب شصتش نیم ساعت بعد خبردار میشود و بماند که آیا یادش مانده نیمساعت پیش چه دیده است. جالب این است که این چینش یک تدوینگر سینماست.
فاجعه دیگر زمانی است که زن بهرام در پانسیون به فرزانه از تمامی مسائل خود پرده برمیدارد و حتی در برابر او میگوید که پزشک معالجش دکتر اویسی – همان کسی که در موسسه پویان از فرزانه تخمک میگیرد – است؛ اما فرزانه اصلاً توجهی نمیکند که او نیز اویسی را میشناسد. شاید فرض کرده چندین اویسی در عرصه نازایی فعالند و همگی هم در حوزه غربال تخمک. اما در صحنه بعدی فرزانه با دیدن همسر بهرام ناگهان کنفیکون میشود. یعنی یک سکانس به تعویق میافتد بدون آنکه دلیلی وجود داشته باشد. صرفاً برای آنکه موسسه پویان دیده شود. این وسط بماند که پویان عملاً همان رویان است تنها اسیر یک جناس.
پس در چنین فضایی شما نمیتوانید منتظر یک شخصیتپردازی فوقالعاده باشید. نتیجه کار فاجعه است. برای مثال در دادگاه قاضی به فرزانه میگوید «خدا بخشنده است» – همان دیالوگ همیشگی – و فرزانه حرف قاضی را نمیپذیرد. پس فرزانه زن مصممی است که حتی روایات دینی و مذهبی نیز در امر بخشیدن او را آرام نمیکند. او قصدش انتقام است و البته انتقام هم میگیرد. اما تنها چند دقیقه پس از سکانس دادگاه همسر بهرام – مرد اسیدپاش- وارد پانسیون شده و قصد داره فرزانه را ببیند. فرزانه بالتبع ممانعت میکند؛ اما ناگهان با شنیدن «تو رو قرآن» در را باز میکند. به همین سادگی. همه آنچه در شخصیتپردازی ساخته و پرداخته شده بود به طرفه العینی زیر غلتک قلم و دوربین سازندگان له میشود.
پس نباید توقع داشته باشیم که فیلم حداقل در ریزهکاریها دقت داشته باشد. اینکه در یک تاریخسازی تزیینی از دهه هفتاد ناگهان روی یک یخچال مملو از نوشیدنی «ایستک» عنوان «بستی نونی» ببینید و اینکه در دهه هفتاد مردهای سبیل کلفت فرصتی در قلیانخانهها میگذراندند. قابل توجه آنکه طبق اطلاعات موجود در سایت شرکت سرمایهگذاری ایستک خط تولید این نوشیدنی در سال ۱۳۸۵ آغاز به کار کرده است.
اما بدتر از آن وضعیت حرف زدن فرزانه با بازی میترا حجار است. فرزانه به سبب سوختگی صورت از یک پوشش استفاده میکند تا مردم چهرهاش را نبینند. زمانی که فرزانه از پشت روبندهاش حرف میزند صدای او کامل و واضح است؛ اما به محض آنکه روبنده برداشته میشود صدای گرفته میشود. علت در کجاست؟ علت در گریم است. زمانی که میترا حجار قرار است بدون روبنده بازی کند، گریمی نسبتاً سنگین روی صورتش را باید تحمل کند. در این گریم بخشی از دهان او نیز شامل سوختگی شده است که صد در صد در قدرت تکلمش اختلال ایجاد میکند. وقتی صحنههای با روبنده حجار فیلمبرداری میشود او گریمی ندارد، پس راحت حرف میزند. این مساله درباره بینی او نیز صادق است که در سوختگی چیز از آن نمانده؛ ولی پشت روبنده دماغ کامل و خوشتراشی قابل رویت است. معلوم نیست علت این اشتباه چیست؟
نکته فاجعه بار دیگر خود پانسیون است. طبق شماره اتاق فرزانه که ۱۲۰ است، میتوان حدس زد که این پانسیون حداقل بیست اتاق دارد. با توجه به اینکه در اتاق دو تخت وجود دارد و مسئول پانسیون هم گفته است جای خالی وجود ندارد؛ پس باید حداقل ۴۰ نفر دختر در این پانسیون زندگی کند. ولی دریغ از یک دختر. نمایی از تعدد دخترها دیده نمیشود، به یک نمای نهایی که توأم با درگیری است. شماره پانسیون هم شش رقمی است که با توجه به سال ۹۵ بودن آن مضحک است؛ چرا که از سال گذشته تمامی شمارههای کشور هشت رقمی شده و از سالها پیش نیز شمارههای کل کشور از شش رقم به هفت رقم تغییر کرد.
منبع : تسنیم
نظرات