- پنجشنبه 7 مرداد 1400 - 13:40
- کد خبر : 72976
- سینمای ایران
میثم محمدی منتقد سینما در یادداشتی که در مجله ۲۴ منتشر شده به نقد فیلم «پیرمردها نمی میرند» پرداخته که در اینجا می خوانید: دستاویز قراردادن مرگ و دراماتیک کردن آن با زبان سینما یکی از بسترهایی است که هم در سینمای ایران و هم در سینمای جهان بارها به آن پرداخته شده است. مفهومی […]
میثم محمدی منتقد سینما در یادداشتی که در مجله ۲۴ منتشر شده به نقد فیلم «پیرمردها نمی میرند» پرداخته که در اینجا می خوانید:
دستاویز قراردادن مرگ و دراماتیک کردن آن با زبان سینما یکی از بسترهایی است که هم در سینمای ایران و هم در سینمای جهان بارها به آن پرداخته شده است. مفهومی که در نگاه اول میتواند الگوی ذهنی کمتر منعطفی را به لحاظ روایت و بافت کلی فیلم در ذهن شکل دهد، چرا که فینفسه مرگ مفهومی چالشبرانگیز و با ابعادی گسترده است که در بیشتر مواقع وجهی ترسناک دارد و در صورت عدم بسط و گسترش سوژه و نداشتن زاویه دیدی متفاوت، میتواند پس زننده باشد. فیلم سینمایی «پیرمردها نمیمیرند» به کارگردانی رضا جمالی که این روزها از طریق آنلاین به نمایش درآمده است، از معدود آثاری در سینمای ایران است که گزینشی متفاوت از جنبه فضاسازی و کاراکترها داشته و با زاویهای بدیع و نوگرایانه به مفهوم مرگ و زندگی پرداخته است. فیلمی که به خوبی توانسته با پیوند صحیح سوژه و زبان سینما تصویری اثرگذار از تقابل انسان و اندیشه نیستی و از طرفی میل به حیات برقرار کند. یکی از ویژگیهای شاخص فیلم «پیرمردها نمیمیرند»، رفت و آمدهای مفهومی میان برداشتهای گوناگون از مرگ و تفسیرهای آن است. «انسان و اشتیاق او به مرگ»، «مرگ در حیات»، «کارکرد رهاییبخش مرگ»، «مخیر بودن در انتخاب مرگ» و بسیاری از خطوط پیدا و پنهانی که به خوبی و با تکیه بر هسته اصلی داستان در طول اثر جاگذاری و به آن پرداخته شده است. اما شاید یکی از معایب چنین نگاه گسترش یافتهای
به این مفهوم، جا ماندن در سطح و عمق نیافتن جهان داستان باشد که «پیرمردها نمیمیرند» در موارد معدودی دچار این اختلال شده است که باید آن را در ترسیم مسیر دراماتیک اثر جستجو کرد. فیلم آغازی روشنگر نسبت به جهان اثر دارد و تکلیف مخاطب را در همان دقایق ابتدایی با درونمایه، لحن و خط اصلی مشخص میکند و با روایتی سرراست اشتیاق برای تعقیب سرنوشت پیرمردها را بیشتر میکند، اما پس از طرح مساله و معرفی کاراکترها، با ایجاد موقعیتهای تکراری حول تفکر شخصیت اصلان که منتظر است تا پای عزرائیل به روستا باز شود، زمان را به نوعی از دست داده و کمتر سراغ ایجاد موقعیتهایی متنوع برای شفاف کردن انگیزهها و در پی آن اقدامات کاراکترهای سرخورده فیلم میرود و همین امر موجب افت ریتم در پیشبرد وقایع و درام و تکرار در مقاطعی از اثر میشود. با تمام اینها فیلم رضا جمالی اثری موفق و دلنشین است که با پایان آن، به راحتی نمیتوان از جهان انسانهای سرگشته و خستهای که با گرفتار آمدن در رکود زندگی مرگ را طلب میکنند، عبور کرد. انسانهایی که شخصیت «اصلان» در راس آنها به نوعی ایجادکننده و هدایتگر نگاههای گوناگون به مرگ است. «اصلان» که گویی به دلیل اینکه در جوانی مامور ارشد اعدام بوده و جان انسانهای بسیاری را گرفته است، حالا خود را مستوجب مرگ میداند و بحران او از جایی آغاز میشود که از زمان مهاجرت از زادگاهش به این روستا، خود و انسانهای آنجا را در یک سیکل کسلکننده در تداوم زندگی و روزمرهها قرار داده است، به خصوص رفقای پیر او که آنها نیز «اصلان» را در چنین سرنوشتی مقصر میدانند. اینجاست که فیلمساز با هوشمندی و در جهت عکس مفهوم مرگ، زندگی پیرمردهای مجرد روستا را نیز به چالش میکشد و در واقع نقدی بر حیات بیبار و برگ آنها دارد.
کسانی که گویی درک عمیقی از زندگی نداشته و با سپردن خود به زمان و عبور از شب و روزهای تکراری و متمادی عمر را سپری کردهاند و حالا در انتظار رسیدن پیک مرگ هستند. مرگ به شکل محسوسی از آنجا رخت بربسته است، تا جایی که افسوس یکی از پیرمردها، تعطیل شدن مردهشورخانهای است که معیشت او را مختل کرده و دیگری که نمیتواند با دوربین خود مرگ را پس از سالها ثبت کند، چون ثبت مرگ به دست آنها نیست و نخواهد بود. در واقع اینجاست که قرار است مرگ فراموش شود و یا با نگاهی دیگر به بایگانی تقدیر سپرده شود تا از این طریق «زندگی» نقش پررنگتری پیدا کند. مرگ فراری میشود تا عشق را در ذهن جبار و یونس و دیگر پیرمردهای روستا تثبیت کند. غلتیدن در این فضا و انتخاب لحنی طنز برای شوخی با مرگ نیز یکی دیگر از نقاط تمایز فیلم «پیرمردها نمیمیرند» است. فاکتوری که بیتردید مواجهه با این جهان ابزورد و در باطن تلخ را شیرین کرده و از این طریق میتواند نفوذ بهتری در لایههای ذهن مخاطب داشته باشد. فیلم از ابتدا سوار بر دیدگاه انتخاب خودخواسته و هولناک مرگ آغاز میشود و تداوم مییابد و به مرور به جایی میرسد که هایدگر اعتقاد دارد «زندگی معنادار لازمه هستی اصیل است که در آن انسان به دلیل ترس از مرگ و برای رهایی از دلهره ناشی از ترس از مرگ، به زندگی معنا میبخشد.» نگاهی که به گسست میان رفقای اصلان با او منجر میشود و آنها پس از حضور در جشن عروسی علی و سارا و زنده شدن شعله عشق در وجودشان، دیگر پذیرای مرگ نیستند و هراسی محسوس آنها را فرا میگیرد و شوق بیشتری برای راندن مرگ از روستا دارند. از زاویهای دیگر اینجا میتوان به مفهومی چون «مرگ در حیات» رسید. جایی که انسان با نگاهی به گذشته متوجه میشود که هنوز لذتهای اصیل دنیوی را نیز درک نکرده و تبادلی عمیق با حیات خود نداشته است و این چنین است که مرگ را پایانبخش میداند، در حالی که از سویی دیگر این مرگ است که با انداختن سایه سنگین خود بر ذهن آنها، به نوعی گرد و غبار غفلت را از روزمرگیهای آنان کنار زده و حاصل این تقابل جوانه زدن امیدواری برای تداوم زندگی است. حتی انتخاب طبیعت سرسبز روستا نیز در جدال با مرگ و نویددهنده زندگی است، چرا که تجسم حضور در آن روستاف ذهن را گرایش به سمت زندگی میدهد و تلاش برای نیستی و عدم در آنجا، کاری بیهوده است که فیلم در ناخودآگاه مخاطب ثبت میکند و با وجود پتانسیل بالای فضای موجود و کاراکترهای پیر آن، کارگردان در دام احساساتگراییهای بیهوده نیفتاده و کارکردی درست به شخصیتها خود در مقاطع مختلف داده است. شخصیتهایی برخواسته از خردهفرهنگها، باورها، زبان و نگاهی منحصر به خود در زندگی که موجب دستیابی به باورپذیری حداکثری در اثر شدهاند و این باورپذیری در جایی ارزش افزوده میگیرد که فیلم با لحنی طنز روی لبه تیغ واقعگرایی قرار گرفته و هر آن امکان دارد به فضایی انتزاعی و متمایل به موقعیتهایی غیرقابل باور و شعاری بغلتد که این اتفاق نمیافتد.
«پیرمردها نمیمیرند» فارغ از فیلمنامه، در تصویربرداری و قابهای چشمنوازش هم زیادهروی نکرده و تا جایی که حیات طبیعی انسان را زیبا جلوه دهد و مرگ خودخواسته را منزوی کند، موفق عمل کرده و یکی از مهمترین ویژگیهای دوربین در این فیلم، ناظر بودن و همچنین تامل و مکثهای طولانی روی تصاویر بود که اجازه میدهد مخاطب بیشتر درگیر چالشهای مفهومی درام شود. البته که در خصوص خلق قابهای تماشایی این فیلم و عوامل موثر در آن، نباید از طراحی صحنه پرجزئیات فیلم گذشت که با انتخاب رنگهایی آگاهانه و منطبق با فضای طبیعی صحنهها، به هارمونی درستی دست پیدا کرده و این جزئیات را میتوان با دقیق شدن در ترکیببندی قابها و اجزاء آن بهتر مشاهده کرد. طراحی همسو با موقعیت و لوکیشن که به سلطه تصاویر در ذهن مخاطب کمک میکند. «پیرمردها نمییرند» پیرمردهایی شیرین با حضوری به قاعده دارد. مجموعهای از بازیهای اثرگذار که به نظر میرسد هدایت آنها کار بسیار دشواری باشد که کارگردان به خوبی از پس آن برآمده است. «پیرمردها نمیمیرند» فیلمی بیادعا، اما فراموشنشدنی است که فارغ از نگاه بازاری و اقتصادی به مدیوم سینما، وابسته به جریان اندیشهورز و متفکر سینما است و مفهومی پیچیده را با زبانی شیرین و راهبردی دقیق به تصویر کشیده است. اثری که هم زندگی را میستاید، هم با یادآوری مرگ به انسان نهیب میزند. شاید بتوان این مطلب را با یادآوری سکانسی از فیلم به پایان برد. اصلان و جبار سر در آب کرده و در کشمکشی طولانی، تصویری از جدال انسان با مرگ را به تصویر میکشند و دیگرانی که تماشاگر این نبرد هستند. ما هر روز نظارهگر این جدال ازلی و ابدی هستیم. خیره در گیسوی پریشان مرگ. اما نسبت میان انسان و کیفیت زندگی اوست که میتواند مرگ را به عنوان نقطهای برای پایان ترسیم کند و یا اینکه مرگ را آغازی برای رهایی از روزمرهها و تروماهای به جا مانده از روزگاران سپری شده بداند.
منبع: هنروتجربه
نظرات