- چهارشنبه 29 تیر 1401 - 09:05
- کد خبر : 102009
- رادیو و تلویزیون
استاد علی نصیریان برای بار دوم در میز لذت شعر برنامۀ هزارۀ شعر، مهمان رشید کاکاوند بود و از رابطۀ خود با شعر فارسی سخن گفت. به گزارش سینماخانه و به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سیما، در ابتدای گفتگو، رشید کاکاوند بحثی که در گفتگوی گذشته ناتمام مانده بود را گشود و پرسید: استاد […]
استاد علی نصیریان برای بار دوم در میز لذت شعر برنامۀ هزارۀ شعر، مهمان رشید کاکاوند بود و از رابطۀ خود با شعر فارسی سخن گفت.
به گزارش سینماخانه و به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سیما، در ابتدای گفتگو، رشید کاکاوند بحثی که در گفتگوی گذشته ناتمام مانده بود را گشود و پرسید: استاد شما جدا از اینکه بازیگر تاثیر گذاری در سرزمین ما هستنید، پیش از آن دست به قلم بودید و در تاریخ نمایشنامهنویسی سرزمین ما موثر بودهاید. مختصری در این مورد صحبت کنید.
علی نصیریان پاسخ داد: من در هنرستان هنرپیشگی، بعد از سال سی و دو، با بیژن مفید، فهیمه راستکار و صدرالدین الهی همشاگردی بودیم.
فهیمه راستکار در سال دوم هنرستان مرا با شخصی به نام آقای سرکیسیان آشنا کرد. ایشان به نمایشنامههای خارجی ترجمه شده علاقه داشت و یک نمایشنامه به اسم جنوب داشت که از ما خواست با او کار کنیم. سرکیسیان نوع اکتینگ تئاترهای ایران که در لالهزار و نوشین اجرا میشد را نداشت. یک اکتینگ قرن نوزدهمی و کمدی بود و اکتینگ ارزشمند و قرصی نبود. او علاقهمند به تئاتر احساسی و الهامی بود. تئاتری که جدی و درونی است و شخصیتها را از درون کنجکاوی و روانکاوی میکند.
هیچ امکانات و پشتوانۀ مالی هم ایشان نداشت. حتی جایی برای تمرین هم نداشت و تمام تمرینهای ما در خانۀ خودش انجام میشد. ما یک سال با این متن سر کردیم. این آقای سرکیسیان به واسطۀ آشناییای که با بعضی از روشنفکران مثل شاملو و آل احمد و امیرحسین جهانبیگلو داشت. گاهی آنها را میاورد تا ما یک اپیزود از این نمایشنامه را جلوی آنها اجرا کنیم و آنها نظر بدهند.
تا اینکه یک روز جهانبیگلو گفت: شما که امکانات و پول اجرای چنین نمایشنامهای را ندارید، چرا سراغ نمایشنامههای ایرانی نمیروید؟
ما به سراغ نمایشنامههای ایرانیای که تا آن موقع نوشته شده بود رفتیم؛ اما دیدیم که هیچکدام از آن نمایشنامههای ایرانی، با سیستم اکتینگ احساسی و الهامی که مدنظر ما بود، جور در نمیامد. تا جایی که ما تصمیم گرفتیم از داستانهای هدایت شروع کنیم. من آن موقع هدایت را خیلی میخواندم و هنوز هم فکر میکنم او یکی از بهترین رمان نویسهای ایرانی است.
من با الهام از داشآکل، نمایشنامهای به نام افعی طلایی نوشتم. پرسیدید چرا به نوشتن رویآوردم. فیالواقع نداشتن متن نمایشی خوب بود که باعث شد من نمایشنامه بنویسم.
بعد هم بلبل سرگشته را نوشتم. در مجلۀ سخن صادق هدایت داستانی به نام بلبل سرگشته چاپ کرده بود. من از آن داستان، نمایشنامهای اقتباس کردم.
رشید کاکاوند گفت: شما با بلبل سرگشته معروف شدید.
علی نصیریان ادامه داد: بله. خیلی عجیب بود که شما تئاتری داشته باشید که از اول تا آخر دو نفر فقط با هم حرف بزنند و فقط احساس گفتگوی آنها نمایش را جذاب کند. در آن زمان تئاتر مساوی بود با حرکتها زیاد و به خاطر همین ما میترسیدیم.
آقای رضا سیدحسینی، آن موقع سردبیر سخن بود و مرحوم پرویز ناتل خانلری مدیر بود. سیدحسینی این کار را دید و گفت بگذار این را به آقای خانلری نشان دهیم. یک شب به دفتر سخن رفتم و کار را معرفی کردم. خانلری خیلی خوشش آمد و بعد به پیشنهاد خود او این کار را به استادان دانشگاه معرفی کردم.
رشید کاکاوند گفت: از طرفی این متن برای نمایش بود و از طرفی تلاشی برای اقتباس بود.
علی نصیریان با تاکید بر اینکه اقتباس یکی از بهترین روشهایی است که با آن میتوان متن خوب تولید کرد گفت: بله به نظر من از اقتباس هم سینمای ما و هم تئاتر ما میتواند بهرهمند شود و از راه اقتباس، قصهها و شخصیتهای نابی به دست بیاورد. مثل کاری که ناصر تقوایی با همینگوی کرد؛ از «داشتن و نداشتن» همینگوی اقتباس کرد و ناخدا خورشید را ساخت.
رشید کاکاوند پرسید: امروز در مجامع نقد سینما و تئاتر، دربارۀ اقتباس میگویند ما منابع زیادی در ادبیات کهنمان داریم و امروز چرا به سراغ اقتباس از ادبیات گذشته خودمان نمیرویم. آیا رابطه نسل جدید با ادبیات گذشته قطع شده؟
علی نصیریان پاسخ داد: اگر قطع نشده باشد کم شده. البته سرمایه و تکنولوژی در سینما و تئاتر ما ضعیف است و این باعث میشود که خیلی از امکانات از هنرمندان گرفته شود.
رشید کاکاوند ادامه داد: این درست است اما هنرمندان میتوانند مثل شما که نمایشنامه را طوری مینوشتید که بتوان آن را اجرا کرد، اقتباسها را به گونهای صورت دهند که بتوان آن را اجرا کرد.
میز لذت شعر هزارۀ شعر، مجالی برای حرفهای صمیمانۀ مهمان دربارۀ رابطۀ شخصی خود با شعر فارسی است. برای رساندن بحث به اینجا، رشید کاکاوند پرسید: استاد نصیریان! چه حالی دارید وقتی سراغ شعر میروید؟
حال خوش دارم. حال غربت و دوری دارم. چون بچههایم هم نیستند، همسرم هم فوت شده و تنها هستم. بعضی وقتها که احساس خلا میکنم، کتاب شعر را باز میکنم.
ره میخانه و مسجد کدام است؟
که هردو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
من لذت میبرم از خواندن این شعرها، مخصوصا با آواز خواندن برای خودم و دل خودم. (بغض میکند)
یک دنیایی است. یک دنیای غریبی است. من نمیدانم اینها که بودهاند. من نمیدانم حافظ که بوده.
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد
برو پی کارت اینجا جای تو نیست
این شعر فارسی، به نظرم خون رگهای ماست. حافظ خون رگ ماست. سعدی خون رگهای ماست که میگوید:
خبرت خراب کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
اینها که بودهاند؟ اینها چه برای ما گذاشتهاند که ما قدرش را نمیدانیم؟
ما ملت خیلی بزرگی هستیم. ایران ملتی است که پشتوانه و فرهنگ و هویت و تاریخ و هنر دارد.
ما وابسته به نفت و گاز و اینها نیستیم. ما وابسته به شعریم. وابسته به عشقیم. وابسته به هویتمانیم و نمیتوانیم آن را فراموش کنیم.
هزارۀ شعر، به تهیهکنندگی مجید غفاری هرهفته از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۳ از شبکۀ چهار سیما پخش میشود و ما را به تفرج در هوای شعر فارسی میبرد. بازپخش این برنامه نیز روز بعد در ساعتهای ۹ و ۱۴ خواهد بود.
نظرات