- یکشنبه 9 آذر 1404 - 10:36
- کد خبر : 181072
- تئاتر

نیما زندهروحیان: «الکس ساوانت» شخصیتی پُر تضاد است؛ خنده میآورد اما آرام نمیگذارد. به گزارش سینماخانه؛ نیما زندهروحیان، بازیگر جوان و دانشجوی ادبیات نمایشی، پس از سالها تجربه در صحنه، اینبار در نمایش «نامه اداری» به کارگردانی آریو راقبکیانی، نقش شخصیتی پرهیاهو و خلافجریان را ایفا میکند؛ شخصیتی که هم مخاطب را میخنداند و هم […]
نیما زندهروحیان: «الکس ساوانت» شخصیتی پُر تضاد است؛ خنده میآورد اما آرام نمیگذارد.
به گزارش سینماخانه؛ نیما زندهروحیان، بازیگر جوان و دانشجوی ادبیات نمایشی، پس از سالها تجربه در صحنه، اینبار در نمایش «نامه اداری» به کارگردانی آریو راقبکیانی، نقش شخصیتی پرهیاهو و خلافجریان را ایفا میکند؛ شخصیتی که هم مخاطب را میخنداند و هم او را در برابر پرسشهای جدی قرار میدهد.
خودتان را معرفی کنید.
من نیما زندهروحیان هستم، متولد مشهد و دانشجوی ادبیات نمایشی. فعالیت حرفهای خود را از سال ۱۳۹۶ آغاز کردم و در این مدت تجربههای مختلفی در تئاتر داشتهام: سیزده نمایش بهعنوان بازیگر صحنه، ده نمایش خیابانی در سطح شهر، شش نمایش بهعنوان دستیار کارگردان، دو نمایش بهعنوان مدیر صحنه، سه پروژه بهعنوان طراح نور و مجری نورپردازی و همچنین فعالیت در حوزه تدوین و تصویربرداری.
چطور برای نقشتان در «نامه اداری» انتخاب شدید و درباره نقشی که بازی میکنید بگویید.
تابستان امسال نمایشی در سالن انتظامی داشتم که اریو راقبکیانی آن را دیدند و از بازی من خوششان آمد. بعد از همان اجرا نقش را به من پیشنهاد دادند.
در «نامه اداری» نقش الکساندر ساوانت را بازی میکنم؛ مردی خوشگذران، با اعتمادبهنفس بالا و کمی هیز که مدرک دکتریاش مربوط به یک زبان ساختگی است و همین ویژگیها او را به شخصیتی عجیب و قابلتأمل تبدیل میکند.
وقتی نمایشنامه هاول را خواندید، برداشت اولیهتان از این شخصیت چه بود؟
در نگاه اول، الکس ساوانت فردی باسواد و حرفهای به نظر میرسد؛ شخصی که کارش را بینقص انجام میدهد. اما هرچه بیشتر متن را خواندم دیدم او بیشتر در حال نقشبازیکردن است. مردی دائمالخمر که نمیشود روی حرفش حساب کرد و ظاهرش با حقیقت وجودش فاصله دارد.
چالشبرانگیزترین جنبه نقش برای شما چه بود؟
بیخیالی افراطی و قانونگریزی مطلق شخصیت را خیلی دوست داشتم، اما همین ویژگی چالش اصلی بود. چون در صحنه، همه کارمندان سازمان یک تحلیل واحد از موقعیتها دارند؛ اما الکس ساوانت باید خلاف جریان عمل کند. این تقابل، هم جذاب بود و هم سخت.
برای آماده شدن نقش، تمرین یا پژوهش خاصی داشتید؟
تحلیل شخصیت و روانشناسی نقش که همیشه لازم است؛ اما بیشتر دنبال مصداقهای مشابه در تاریخ نمایش بودم. نمایشهای کمدیا دلآرته را بررسی کردم و به شخصیت پانتالونه رسیدم. شباهتهای او با الکس ساوانت و مقایسه این کاراکترها به من در شکلدهی نقش کمک کرد.
تعاملتان با دیگر بازیگران چطور شکل گرفت تا فضای سازمان اداری باورپذیر شود؟
چون نقش من برخلاف دیگر کاراکترها اصلاً در قالب یک کارمند اداری نمیگنجد، برای تعامل باید از رفاقت، شوخی و گاهی عصبانیت استفاده میکردم. این روش باعث شد تعاملات واقعیتر دیده شود و فضای نمایش بهتر شکل بگیرد.
کارگردان نمایش را «کمدی سیاه» و «پادآرمانشهری» توصیف کرده. شما چطور این تمها را وارد بازی خود کردید؟
در کمدی سیاه، به چیزهایی میخندیم که معمولاً خندهدار نیستند. بنابراین باید سراغ غیرمعمولها رفت.
در مورد الکس ساوانت، این غیرمعمولی در تضاد شخصیتی اوست:
مردی با مدرک دکتری از یک زبان ناشناخته که چیزی از اخلاق و آداب نمیداند، دیگران را نصیحت میکند اما خودش درگیر رفتارهای غیراخلاقی مثل تجاوز یا دائمالخَمی است.
بهنظرم همین تضاد است که هم مخاطب را میخنداند و هم ذهنش را درگیر میکند.
به نظر شما زبان «تایدپه» در نمایش چه نمادی دارد؟
در جهانبینی هاول، تایدپه نماد زبانی است که قدرت برای کنترل انسانها میسازد.
وقتی یک سیستم زبان خودش را تحمیل میکند، افراد مجبور میشوند از قواعد آن تبعیت کنند.
در نتیجه ارتباط طبیعی انسانها مختل میشود و معنا جای خودش را به فرایند میدهد؛ یعنی زبان، از ابزار ارتباط به ابزار کنترل تبدیل میشود
آیا نمایش نقدی بر بوروکراسی واقعی دارد؟
نه، من هنگام بازیکردن به چنین نقد مستقیمی فکر نکردهام.
در جریان تمرینها، لحظهای بود که بار عاطفی زیادی برایتان داشته باشد؟
بله. شبی که بعد از یک مصدومیت به تمرین برگشتم، واکنش و نگرانی دوستان و عوامل برایم بسیار شیرین و فراموشنشدنی بود.
چه چیزی از این تجربه نمایشی برایتان باقی میماند؟
بهنظرم تمام نمایش و تکتک لحظاتش خاطرهانگیز است و نمیشود فقط یک چیز را با خودت برداری؛ همهاش بهنوعی ماندگار است.
مخاطب بعد از دیدن این نمایش چه چیزی را باید با خود به خانه ببرد؟
در این نمایش مدام درباره انسانیت صحبت میشود. فکر میکنم هاول هم همین را میخواسته. اگر بتوانیم حتی چند لحظه مخاطب را به فکرکردن درباره معنای انسانبودن دعوت کنیم، رسالتمان را انجام دادهایم.
سینماخانه / سهیلا انصاری
نظرات