- سه شنبه 4 مرداد 1401 - 18:48
- کد خبر : 102620
- تئاتر
برای هر تزی آنتی تزی وجود دارد، راه حلی که بتوان مانع راه قبلی را تسهیل کند و ادامه راه را برای رهروانش آسانتر. اما اینبار ” آنتی تز” وجود راه حلی برای برخورد با تز نیست بلکه جایی برای به نمایش گذاشتن سختیهایی که بازیگران تئاتر متحمل میشوند تا بتوانند در عرصه تئاتر ورود […]
برای هر تزی آنتی تزی وجود دارد، راه حلی که بتوان مانع راه قبلی را تسهیل کند و ادامه راه را برای رهروانش آسانتر.
اما اینبار ” آنتی تز” وجود راه حلی برای برخورد با تز نیست بلکه جایی برای به نمایش گذاشتن سختیهایی که بازیگران تئاتر متحمل میشوند تا بتوانند در عرصه تئاتر ورود و زندگی کنند. بازیگرانی که خود معتقدند که؛ “ورود به حرفه تئاتر همینجوری الکی که نیست مراحل داره. باید بفهمی خاک صحنه خوردن یعنی چی“.
آنتیتز نمایشی است که بازیگران آن با زبان طنز سعی دارند تا تلخیهای ورود و کار در عرصه تئاتر و صحنه را به نمایش بگذارند. گروه چهار نفرهای که با بازیهای فوق العاده و قابل باور سعی میکنند علاوه بر به نمایش گذاشتن بخشی از توانمندیها، نقشهای خود را با استفاده از حداقل اکسسوار به بهترین و متنوعترین شکل ممکن اجرا کنند. گروهی که تک تک آنها جمله مشهور “بهترین خودت باش” را آرام زیر لب زمزمه میکنند.
نادیده نگیریم هر اثری علاوه برنقاط قوت حتماً کمبودهایی نیز دارد که در مجموع باعث ایجاد نظرات متفاوت مخاطبین می گردد؛ از بازی های خوب این گروه بازیگران ۴ نفره که بگذریم. یکی از ایرادها یا نقدهایی که می شود به این نمایش گرفت شاید اغراق بیش از حد یا غرق شدن بیش از باور بازیگران در نقش ها و شخصیت های قصه باشد. صدای بسیار بالای بازیگران زمان اجرای نقش های متفاوت گاه، موجب آزار مخاطبان می شود. برای به نمایش گذاشتن یک نقش خوب حتماً نیازی نیست که دیالوگ ها و نقش ها را بر سر مخاطب فریاد بزنیم.
گاه می شود با صدای آهسته هم سخنانی پرنفوذ به زبان آورد.
همچنین از جمله نواقص دیگر که در نمایش آنتی تز می توان به آن اشاره کرد این است که مخاطب گاه در تشخیص اینکه اتفاقی که در این لحظه افتاد در متن نمایش بوده است و یا به دلیل عدم تسلط بر نمایش و داستان رخ داده است؟ شاید این را بتوان نقطه قوتی برای آنتی تز در نظر گرفت اما باید توجه کرد که همین مسئله موجب سر درگمی در مخاطب نیز میشود.
با این حال نباید از نقاط قوت و داستان نمایش دور شویم، در طرف دیگر نمایش کارگردانی را داریم که شاید علیرغم میل باطنیاش چشم بر همه این استعداد و توانمندی گروهش میبندد تا بتواند دم تهیه کننده را ببیند و مطابق میل او رفتار میکند. در نتیجه تمام تلاش و استعداد گروهی که ماه ها برای رسیدن به اجرا و نمایش در صحنه هستند را نادیده گرفته و برای رونق بازار نمایش و اجرایش در دقیقههای پایانی تصمیم به تعویض بازیگران تازه کار اما پر تلاش و استعدادش با بازیگری شاید کم استعداد اما مشهور و چهرهاش میگیرد. هر چند که نمایشی کمدی و طنز است اما درون مایهای ملودرام دارد. قصهای که در انتهای خندههای مخاطب او را به گریه و حزن میاندازد.
اینجا است که پس از رسیدن به نا امیدی با زمزمه جمله: “باید روزها و شبها و ماهها یک دیالوگ را تکرار کرده باشی و بارها و بارها خندیده باشی، جنون گرفته باشی، غمگین شده باشی و گریه کرده باشی، تا حال ما رو بفهمی، اون موقع تازه میفهمی خاک سن خوردن یعنی چی…تئاتر شغل نیست زندگیه” به خودشان دلگرمی میدهند.
سینماخانه / لیلامحمودزاده
نظرات